4. تساوى در محبت
از مهمترین نکاتى که در زندگانى کودکان نقشى بس بااهمیت دارد و گاه رعایت نکردن آن صحنههاى بسیار دردناک و ناراحتکنندهاى مىآفریند، تبعیض در محبتبه کودکان است.
برخى پدران و مادران به تصورى ناصحیح، گمان مىکنند اختیار اظهار احساسات خود و اختیار فرزندان و اموال خویش را دارند و از این روى مىتوانند به هر کس خواستند ببخشند. و از هر که خواستند دریغ کنند. و به هر کس خواستند و به هر مقدارى که دلشان خواست اظهار محبت و ابراز احساسات کنند و از این روى به برخى کودکان خود توجه ویژهاى مىکنند، اظهار محبتبیشتر، توجه زیادتر، کمکهاى مالى و هدیههاى فراوانتر به برخى کودکان نمونههاى بارز این تبعیض در محبت است.
آنان با این کار تخم دشمنى و کینه و حسادت را در دل پاک کودکان مىکارند و چه میوههاى تلخ و ناگوار و چه حاصلى شوم به دست مىآورند.
برخى دیگر از پدر و مادران گمان مىکنند کودکان توان فهم مسائل ارتباطى و عاطفى را ندارند و نمىتوانند محبتهاى آنان به دیگر کودکان را بفهمند و یا اینکه دل شکسته آنان را مىتوان با هدیهاى کوچک به دست آورد از این روى به یکى از فرزندان توجه بىحساب و به دیگرى بىاعتنایى بىاندازه مىکنند و گاه مىخواهند با هدیهاى جبران این بىتوجهىها و عدم رعایت تساوى در اظهار محبت و ابراز احساسات را بنمایند.
.
در این رابطه روایات بسیارى رسیده است ما تنها به دو روایت اشاره کرده سپس به این نکته مهم در زندگى زهرا(س) توجه مىکنیم.
امام صادق(ع) فرمود:
پیامبر اکرم(ص) مردى را دید که دو پسر داشتیکى را بوسید و دیگرى را نبوسید. رسول اکرم به او اعتراض کرده فرمود: چرا بین آن دو به تساوى رفتار نکردى؟
امام باقر(ع) فرمود:
به خدا سوگند برخى فرزندانم را بر روى زانویم مىنشانم و بسیار به او محبت نموده از او تشکر مىکنم با اینکه حق با فرزند دیگرم هست ولى براى حفاظت همان فرزند (که حق با اوست) و نیز حفاظتسایر فرزندانم این کار را انجام مىدهم تا برادران آنگونه که با یوسف رفتار کردند با وى رفتار نکنند.
5. آموزشهاى سیاسى و عبادى
انسان باید از سویى رسم بندگى بیاموزد، تا حق حقتعالى گذارد و از طرفى براى خدا به خدمتبه خلق بپردازد تا وظیفه سترگ اجتماعى خویش را به انجام برساند و از اصلىترین وظایف پدر و مادر آموزش کودکان و آماده ساختن آنان براى انجام دادن این دو وظیفه بزرگ است.
الف) آموزش بندگى
اگر چه عبادت وظیفه بالغان و مکلفان است ولى کودکان نیز نباید از این فیض محروم بمانند بلکه باید در سنین خردسال با عبادت و راز و نیاز و شبزندهدارى آشنا شده براى این امور آماده شوند.
پدران و مادرانى که تنها به خورد و خواب و کفش و لباس کودکانشان مىاندیشند و به تغذیه روحى و اشباع بعد معنوى آنان توجه نمىکنند هرگز فرزندانى کامل و صالح تحویل جامعه نخواهند داد و روح سوخته و تشنهکام فرزندانشان از این نگرش یکسویه آنان به خداى شکایتخواهد برد.
ما در نمونههایى از روایات مشاهده مىکنیم که کودکان فاطمه(س) شاهد عبادتها و شبزندهداریهاى مادر بودهاند.
امام حسن مجتبى مىگوید: شب جمعهاى مادرم را دیدم که در محراب عبادت ایستاده بود و هماره در رکوع و سجود بود تا سپیده دمید، در تمام این مدت مىشنیدم که براى مؤمنین و مؤمنات دعا مىکرد و آنان را نام مىبرد و هیچگاه براى خودش دعا نکرد. به او گفتم: مادر جان چرا براى خودت دعا نکردى و همهاش براى دیگران دعا نمودى؟! فرمود: فرزندم اول همسایه سپس خانواده.
ب) آمادهسازى براى جهاد
اسلام اگر چه به لطافتهاى معنوى و روحى و عرفانى توجه بسیار کرده است و از عشق و محبت و صلح و صفا بسیار سخن گفته و به آن دعوت نموده است، اما مسلمان یک بعدى و فاقد غیرت دینى را نمىپسندد. اسلام در کنار نماز، جهاد را مطرح مىکند و مىگوید: آنکه جهاد نکرده و یا خویش را براى آن آماده نساخته است چون بمیرد به گونهاى از نفاق بمیرد.
سلمان مىگوید:
(پس از رحلت رسول خدا(ص) و بیعتسقیفه) چون شب مىشد على(ع) فاطمه را سوار بر مرکبى مىکرد و در حالى که دستحسن و حسین را گرفته بود به در خانه تمامى مبارزان بدر - از مهاجرین و انصار - مىرفت و على(ع) حقانیتخویش را برایشان بیان مىکرد و آنان را به یارى خود مىخواند ولى جز چهل و چهار نفر به او پاسخ مثبتى نمىدادند. على(ع) به همین عده (چهل و چهار نفر) فرمان مىداد که صبحگاهان با سلاح در حالى که سرهاى خود را تراشیده باشند براى بیعت کردن براى شهادت حاضر شوند ولى در پگاه جز چهار نفر حاضر نمىشدند و این جریان سه شب تکرار شد و چون على(ع) این بىوفایى را دید در خانه نشست... و آن گاه که همه راههاى مبارزه را بر روى فاطمه(س) بستند او دستبه مبارزهاى منفى با سلاح اشک و گریه زد. او با گریه خویش و اظهار ناراحتى از وضعیت موجود به بهترین وجه، پرده تزویر را از چهره حکومت غاصبانه درید و نارضایتى خاندان پیامبر را بارها اعلام نمود.
در این مبارزه نیز کودکان فاطمه در کنار اویند. با اینکه معمولا مادران گریه خود را از کودکانشان پنهان مىکنند ولى او حسن و حسین(علیهما السلام) را هماره شاهد و ناظر گریه خویش مىگیرد و آنان را همه جا مىبرد تا درس شهامت، شجاعت، مبارزه بیاموزند و مظلومیت و غربت دین خدا و ولى خدا على(ع) را با تمامى وجود خویش درک کنند و خود را آماده کنند تا در موقع لازم و بصورت مناسب و به شیوه صحیح به یارى او بشتابند.
ابتدا فاطمه، شهر مدینه و کنار گورستان بقیع را میدان مبارزه خویش با بدعتها و تحریفها و غصب خلافت قرار داد و حسنین در اینجا در کنار مادر بودند.
.
البته اثر این تربیتسیاسى را به خوبى در زندگى کودکانش مىبینیم که چگونه بزودى همین راه مادر را ادامه داده به غاصبان خلافت اعتراض مىکنند.
امیر مؤمنان(ع) مىفرماید: روز جمعهاى ابوبکر بر منبر بالا رفت تا خطبه بخواند امام حسین(ع) برخاست و فرمود: این جایگاه پدر من است نه جایگاه پدر تو. ابوبکر گریست و گفت: آرى منبر از آن پدر توست و پدر مرا منبرى نیست.
در خلافت عمر نیز امام حسین(ع) در وسط سخنان عمر بپا خاست و فریاد زد: اى دروغگو از منبر پدرم رسول خدا(ص) فرود آى این منبر پدر تو نیست.
عمر گفت: آرى به جان خودم سوگند این منبر آن پدر توست و پدر مرا منبرى نیست. آیا این سخنان را پدرت على به تو آموخته است؟
امام حسین(ع) فرمود: اگر آنچه را پدرم بفرماید، فرمان برم او هدایتگر و من هدایتشده خواهم بود. بیعتبا پدرم که جبرئیل آن را از جانب خداى فرود آورد بر گردن این مردمان است و آن را انکار نمىکنند مگر آنکه منکر کتاب خدا باشند. این مردم با قلبهاشان بدان یقین دارند و با زبانشان انکار مىورزند واى بر آنان که حق ما اهل بیت را انکار مىکنند چگونه با رسول خدا(ص) روبرو خواهند شد با خشمى مداوم و عذابىشدید....
6. تشویق به دانشآموزى
براى کمال انسان ضرورىترین شرط، دانشآموزى و به دست آوردن اندوختههاى ارزشمند علمى است و براى دریافت دانشها و بینشها مهمترین راه چشم و گوش است. بیشترین آموختههاى انسان از راه گوش و چشم فراچنگ مىآید. بنابراین آموختن به کودک که شنونده خوبى باشد در حقیقت گشودن راههاى دانش به سوى اوست.
و نیز بازخواست کردن دانشهاى آموخته همراه با محبتبىشائبه و اظهار عواطف خالصانه مادرى بهترین راه شکوفا کردن استعداد کودکان است.
فاطمه(س) کودکانش را به محضر رسول خدا(ص) مىفرستاد تا از دریاى دانش متصل به وحى و علم مطلق الهى رسول خدا(ص) استفاده برند و باز از آنان بازمىخواست که آنچه را آموختهاند بازگو کنند به جریان زیر دقتکنید:
امام حسن مجتبى علیه السلام هفتساله بود که در جلسات رسول خدا(ص) شرکت مىجست و آنچه را از وحى بیان مىکرد به خاطر مىسپرد. آنگاه به حضور مادرش مىآمد و آنچه را به خاطرسپرده بود براى مادر بازگو مىنمود. چون امیرالمؤمنین(ع) به خانه مىآمد، مىدید فاطمه(س) از آنچه امروز به پیامبر اکرم وحى شده است و آن را در مسجد بازگفته استبا خبر است. شگفتزده مىپرسید: از کجا این مطالب را مىدانى. با اینکه در جلسات رسول خدا(ص) حضور نداشتى. فاطمه زهرا(س) مىفرمود: فرزندت حسن، برایم نقل مىکند. روزى امیرمؤمنان(ع) در خانه پنهان شد تا جریان بازگو کردن سخنان پیامبر(ص) توسط امام حسن(ع) را ببیند در این هنگام امام حسن به خانه وارد شد و شروع به سخن گفتن کرد ولى دچار لکنت زبان شد مادر شگفتزده شد که هیچ گاه این چنین نبودى. امام حسن پاسخ داد: مادر تعجب نکن زیرا بزرگمردى به سخنانم گوش فرا مىدهد و بدین واسطه است که دچار لکنت زبان شدم. على(ع) از مخفىگاه خود خارج شد و امام حسن(ع) را بوسید.
التماس دعا
خیلی زیبا نوشته ای
آفرین
میتونم اسم وشهرتتون رو هم بدونم؟
البته من جعفر بابائی
ممنون از حضورتون با کمال افتخار لینک شدید
سلام
ممنون از لطف شما
موفق باشید